جلو – جبهه حقوق بازنشستگی رییس جمهور بازنشستگی

جلو – جبهه: حقوق بازنشستگی رییس جمهور بازنشستگی روزنامه اوباما آمریکا حقوق بازنشستگی اوباما

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار حوادث تصویر ، ناگفته‌های تکان دهنده مردی که بعد از اعدام زنده شد!

    علیرضا ممقانی، زندانی 35 ساله‌ای که سال 89 به اتهام حمل و نگهداری حدود یک کیلوگرم شیشه دستگیر و 3 سال بعد صبح 25 مهر 92 در زندان بجنورد، به همراه یک محکوم دیگر

    تصویر ، ناگفته‌های تکان دهنده مردی که بعد از اعدام زنده شد!

    ناگفته های تکان دهنده مردی که بعد از اعدام زنده شد!/ عکس

    عبارات مهم : اعدام

    علیرضا ممقانی، زندانی 35 ساله ای که سال 89 به اتهام حمل و نگهداری حدود یک کیلوگرم شیشه دستگیر و 3 سال بعد صبح 25 مهر 92 در زندان بجنورد، به همراه یک محکوم دیگر اعدام شد.

    به گزارش تسنیم، عصر یک روز پاییزی بود و داشت وسایلش را جمع و جور می کرد که شیفت را تحویل بدهد و به منزل برود ولی از روی وسواس تصمیم گرفت یک بار دیگر همه چیز را بررسی کند. کِشوها را یک به یک بیرون می کشید و آخرین اوضاع را بررسی می کرد. به ردیف آخر رسیده بود که متوجه شد یکی از جسدها گرم است و کاوری که جسد داخل آن بود تکان می خورد.

    ابتدا فکر کرد که از روی خستگی، توهم می زند ولی زیاد که دقت کرد دید جسد فردی که همان روز اعدام و به سردخانه انتقال یافته شده است بود، تکان می خورد. شوکه شد؛ چند ثانیه اول مخش هنگ کرده بود. قبلاً راجع به مُرده هایی که زنده شده است اند، قصه ها و داستان های زیادی شنیده بود ولی نخستین بار بود که به چشم می دید.

    همین که قدری به خودش آمد و ذهنش را جمع و جور کرد، سریع از سردخانه بیرون رفت و اورژانس را خبر کرد و مُرده زنده شد.

    صبح به همراه یک زندانی دیگر به اتهام قاچاق مواد مخدر پای چوبه دار برده و طناب را دور گردنش انداخته و زیر پایش را خالی کرده بودند تا حکم دادگاه یعنی «اعدام» اجرا شود. اجرا هم شد. همه چیز خیلی عادی پیش رفته بود و بعد از اجرای حکم، جسدش به همراه جسد اعدامی دیگر، به سردخانه انتقال یافته شده است بود تا جهت کفن و دفن به خانواده اش تحویل شود.

    چند ساعت زیاد از انتقالش به سردخانه نگذشته بود که خون دوباره در رگ هایش به جریان افتاد و سایه ای را بالای سرش حس کرد.

    اوایل پاییز سال 92 بود که پخش یک سریال جذاب، مخاطبان یکی از شبکه های صداوسیما را جلوی تلویزیون میخ کوب کرد؛ محور مهم این سریال، روایت زندگی یک زندانی بود که بعد از قتل دوستش، محکوم به قصاص می شود ولی بعد از اجرای حکم و انتقال جسدش به سردخانه، علایم حیاتی اش دوباره باز می گردد.

    این سریال، قصه افرادی بود که به شکل های متفاوت فوت را تجربه کرده ولی به زندگی بازگشته بودند؛ یکی بعد از فوت ناشی از کمای دیابتی بازگشته بود، یکی خواهر غرق شده است اش را کنار خود می دید و دیگری بعد از اعدام، از سردخانه زنده بیرون آمد.

    شباهت اتفاق رخ داده جهت شخصیت مهم با اتفاقی که کمتر از یک ماه قبل از شروع این سریال در واقعی رخ داده بود و یک زندانی در خراسان شمالی بعد از اعدام در سردخانه زنده شده است بود، ذهن هر بیننده ای را به این سو می کشاند که شاید این سریال براساس این ماجرای واقعی ساخته شده است هست؛ مخصوصاً شباهت اسامی بازیگر و زندانی واقعی؛ علی!

    علیرضا ممقانی، زندانی 35 ساله ای که سال 89 به اتهام حمل و نگهداری حدود یک کیلوگرم شیشه دستگیر شد و 3 سال بعد صبح 25 مهر 92 در زندان بجنورد، به همراه یک محکوم دیگر اعدام شد و بعد از تأیید فوت به وسیله دکتر متخصص پزشکی قانونی، اجساد آنها تحویل سردخانه شد. خانواده علیرضا خود را آماده کرده بودند که روز بعد با تحویل جسد، مراسم خاکسپاری را برگزار کنند ولی ساعاتی قبل از مراسم، خبری آنها را که از فوت علیرضا با خبر بودند شوکه کرد؛ علیرضا زنده هست. در ذهن آنها همه جور احتمال و استدلالی خطور کرد، از اینکه این خبر شوخی هست، شاید اشتباهی تماس گرفته اند، شاید اصلاً علیرضا اعدام نشده بود و به آنها اشتباه اعلام کرده بودند که اعدام شده است است ولی همه این احتمالات اشتباه بود،علیرضا زنده شده است بود!

    خبر زندگی مجدد علیرضا به سرعت از سردخانه پزشکی قانونی به بیرون درز کرد و سوژه روز رسانه ها شد؛ علیرضا به هوش آمد و جهت 2 ماه به کما رفت و بعد از بهبودی نسبی دوباره به زندان بازگشت. ورود دوباره او به زندان او و خانواده اش را با این بیم و نگرانی مواجه کرد که آینده او چه می شود، آزادی یا اعدام دوباره؟

    در حالی که بعضی اعتقاد به این بودند که چون حکم صادره سلب حیات است و او باید دوباره اعدام شود، ولی مدیر قوه قضاییه چند روز بعد از این اتفاق گفت: به لحاظ عاطفی یکی از راه های برخورد با فرد اعدامی که فوت را به چشم دیده و شدائدی را تحمل کرده است عفو است و چنین فردی که دارای وضعیتی خاص است می تواند مورد لطف و عفو نظام اسلامی قرار گیرد و اینجانب به لحاظ عاطفی قطعاً این کار را خواهم کرد.

    کمیسیون عفو و بخشودگی قوه قضاییه هم مدتی بعد تشکیل جلسه داد و با تبدیل حکم علیرضا به حبس ابد موافقت کرد تا خیال او و خانواده اش راحت شود.

    بعد از این بود که دیگر تب پیگیری اوضاع علیرضا فروکش کرد و خبری از اوضاع علیرضا نبود؛ تلاش ها و درخواست های 4 ساله ما هم جهت گفت وگو با علیرضا و خانواده اش هم مرتب از سوی مسئولان به دلایل متعددی از جمله نامناسب بودن اوضاع جسمی و معنوی علیرضا و مخالفت خانواده اش با مصاحبه رد می شد.

    پژمان پروین، مدیرکل زندان های استان خراسان شمالی می گوید: بعد از انتقال علیرضا به سردخانه علایم حیاتی او برگشت و احیا صورت گرفت ولی به خاطر کمبود اکسیژن دچار آسیب مغزی جدی و حافظه درازمدت دچار اختلال شد.

    4 ماه بعد از اجرای حکم اعدام هم به خاطر تولد حضرت رسول حکم اعدامش تبدیل به حبس ابد شد. امسال آذر 96 در اجرای قانون الحاق یک ماده به قانون مبارزه با مواد مخدر، مجازات او از حبس ابد به 20 سال حبس و 8.5 میلیون تومان جریمه تبدیل شد.

    علیرضا در کنار پرونده مواد مخدر، یک پرونده دزدی مقرون به آزار داشته که منجر به ضرب و جرح عمدی هم شده است بود به خاطر آن به 10 سال حبس محکوم شده است بود.

    خانواده، علیرضا را رها کرده هست؛ مسئولیت توانبخشی برعهده زندان
    وضعیت معیشتی خانواده او مناسب نیست و تحت پوشش نهادهای حمایتی هستند. از اردیبهشت امسال خانواده علیرضا دیگر به ملاقاتش نیامدند و عملا بدون ملاقات هست. حتی جهت پیگیری امور قضایی پرونده اش هم فقط یکی از برادرانش پیگیر است و آن هم صرفا پیگیر امور قضایی و به ملاقاتش هم نمی آید.

    پروین راجع به اوضاع جسمانی علیرضا می گوید: اوضاع جسمی مناسبی ندارد. جهت امورات روزانه نیازمند حمایت است و این کارها عملا بر عهده زندان افتاده است.وضعیت علیرضا بعد از اعدام و احیا، مقداری روی تکلم او تأثیر گذاشت.

    به خاطر شرایط خاص و کمک مرجع قضایی، چند سالی در بند باز بود ولی چون نگهداری او مستلزم هزینه و پرستاری ست، خانواده توان مالی و جسمی نگهداری او را نداشتند و او را به زندان برگرداندند. ما موظف به نگهداری او هستیم و به نوعی توانبخشی او را هم برعهده گرفته ایم. کنار سایر زندانیان است و اصلا جداسازی نشده است.

    دکتر امیر صدقی، دکتر شرکت پزشکی قانونی که روز اجرای حکم در زندان حضور داشته است و فوت علیرضا را تأیید کرده، راجع به چگونگی مطلع شدن از زنده شدن دوباره او می گوید: ابتدا مسئول سردخانه متوجه شد و بعد به دکتر اورژانس خبر داد و به سرعت عملیات احیا انجام شد. حدود دو ماه در کما بود. بعد علایم برگشت و هوشیاری را به دست آورد.

    در اجرای حکم اعدام یکی از وظایفی که پزشکی قانونی دارد تأیید فوت مجرم هست. تأیید فوت قطعی را فقط با نوار مغزی صاف می توان اعلام کرد که در محل صحنه اعدام چنین امکانی وجود ندارد ولی معمولاً با چک علایم حیاتی مثل کنترل نبض، تپش قلب و مشاهده مردمک های چشم که بازشده اند، فوت قطعی و آخر اجرای حکم را اعلام می کنند.

    سلول های مغزی بعضی افراد تحمل بیش از 30 دقیقه نبود اکسیژن را هم دارند
    این عنوان مسبوق به سابقه بوده که فرد زنده شده است باشد؛ بعضی افراد هستند که سلول های مغزی آنها بیش از 30 دقیقه هم تحمل کمبود اکسیژن را دارد و قابل برگشت هستند، اینها جزو نوادر هستند. همزمان با علیرضا یکی دیگه اعدام شد و فوت کرد.

    در فردی که حلق آویز می شود مکانیزم های متعددی جهت فوت وجود دارد؛ شوک وقفه ای، فشار به عنصرهای گردن، انسداد مجرای تنفسی و قطع نخاع بسته به وزن فرد، هرکدام می توانند موجب فوت شود ولی شاید راجع به بعضی این مکانیزم ها صورت نگیرد و فرد در یک فوت ظاهری فرو رود؛ ولی در هر صورت شرکت پزشکی قانونی جهت اینکه پیشگیری کند، بعد از این اتفاق تأکید کرد که فرد حتما باید حداقل یک ساعت بماند تا احتمال این اتفاق کم شود و این عنوان به شکل دستورالعمل درآمد.

    بازگشت علیرضا به زندگی معجزه آمیز بود
    علیرضا آن طور که خودش و اطرافیانش می گویند تمام حافظه اش را از دست داده، آن موقع هم اینطور بود؟

    آن موقع خودم رفتم بیمارستان و چک کردم، به او کاغذ و قلم دادم، تا حدودی علایم بازگشت خوبی داشت. تمام دغدغه ما این بود که اگر قرار است به حیات برگردد با حداقل ضایعات جسمی برگردد. لیکن کمبود اکسیژن در او ایجاد شده است بود و جهت خود ما تا حد زیادی معجزه آمیز بود. خیلی استرس داشتیم که هرگز زندگی نباتی داشته باشد و فقط نفس بکشد که الحمدلله آن طور نشد و فقط مقداری دچار بی حسی سمت چپ بدن بود.

    آیا این امکان وجود دارد که ضایعه مغزی ناشی از این اتفاق بدتر شود؟
    ضایعات عصبی معمولاً رو به اصلاح هستند. باید زیرنظر نورولوژیست های پزشکی قانونی بررسی شود ولی به هر حال معمولاً رو به اصلاح هستند مگر اینکه ضایعه دیگری این علایم را شدت یافتن کند.

    همبندی های علیرضا می گویند او مدت ها قبل از اجرای حکم اعدام ورزش می کرده تا عضلات گردنش را نیرومند تر کند. از سوی دیگر اینگونه گفته شده است که افراد سنگین وزن سریعتر دچار فوت می شوند (در جریان اعدام با طناب دار)؛ این ادعاها تا چه حد قابل قبول است؟

    یکی از روش های سلب حیات «دار زدن» است و شاید در خیلی از روش ها نتوان فوت قطعی را اعلام کرد. ولی در این روش چون فشار بیشتری به مجاری عصبی و تنفسی و عضلات وارد می شود، ممکن است به خاطر شوک وقفه ای که ایجاد شود خیلی سریع تر فوت کند. شاید به خاطر شوک وقفه ای نه دچار شکستگی شود، نه خفگی و در چند ثانیه به خاطر شوک فوت کند. نمی توان یک قانون خاص راجع به همه افراد اعلام کرد. اینگونه نیست که با ورزش و نیرومند کردن عضلات گردن بتوان مقاومت را اوج برد. وزن علیرضا هم قطعا بالای 60 کیلو بود و نمی توانست آنقدر مقاومت کند.

    البته علیرضا هم طبق چیزی که ثبت شده است هست، 18 دقیقه بالای دار بود. تجربه به من نشان داده که معمولا در 5 دقیقه بعد از اجرای حکم، فرد فوت می کند. ما هم حدود 15 دقیقه جهت قطعیت منتظر می مانیم و بعد معاینه می کنیم که در معاینه هم علایم فوت را داشت.

    بعد از ورود به زندان بجنورد بود که متوجه شدیم، اوضاع جسمی علیرضا خیلی بدتر از چیزی بود که فکرش را می کردیم، از نظر ظاهری دست چپش از همان ابتدا تقریبا از کار افتاده هست. به مشکل تکلم می کند و قدم هایش را کوتاه و پراسترس برمی دارد. با وحشت و دزدکی به دیگران نگاه می کند و تلاش می کند چشمانش را طولانی روی چشم کسی نگه ندارد.

    جلال، وکیل بند که گویا یکی از معدود و صمیمی ترین دوستان علیرضا در زندان هست، او را بعد از بردن به آرایشگاه و استحمام، به مددکار می سپارد و علیرضا به اتاق مصاحبه می آید؛ از همان قدم های سنگین و کوتاهش مشخص شد که چه کار مشکل است گفت وگو با او.

    سلام و احوال پرسی و جواب هایی که با خنده می داد امیدوارمان کرد ولی هرچه وقت می گذشت، پاسخ های کوتاه علیرضا روی پاشنه دو کلمه می چرخید؛ نمی دانم، یادم نیست.

    علیرضا آنطور که خودش، دوستش، مددکار و مسئولان زندان می گویند بخش زیادی از حافظه اش را از دست داده است و تقریبا چیزی یادش نمی آید؛ حتی زندگی قبل از اعدام را.

    مسئول زندان می گوید بعد از اینکه علیرضا از اعدام نجات یافت، نگرانی پزشکان از این بود که هرگز علیرضا به خاطر لطمه های مغزی و نرسیدن اکسیژن دچار زندگی نباتی شود؛ اینگونه نشد ولی فراموشی از یک سو و لمس شدن یک دست و پرسشها دیگر جسمی، باعث شده است که علیرضا عملاً به یک جسم متحرکی تبدیل شود که اگر بقیه زندانیان به فکر رتق وفتق امورش از جمله نظافت و اصلاح و حتی غذاخوردنش نباشند، کاری از دست خودش بر نمی آید.

    تصویر ، ناگفته‌های تکان دهنده مردی که بعد از اعدام زنده شد!

    + علیرضا قبل از دستگیری چه کار می کردی؟
    بنایی. پایتخت کشور عزیزمان ایران کار می کردم.

    + هنگامی که دستگیر شدی سابقه دار بودی؟
    بله، سابقه مواد مخدر. آخرین بار هم در زاهدان به خاطر قاچاق دستگیر شدم.

    +چه موادی داشتی؟
    گرد.

    +فروشنده مواد هم بودی؟
    بله. یادم نمیاد کار دیگه ای هم می کردم یا نه.

    +قبل از مواد مخدر چه کار می کردی؟
    بنایی

    +چرا رفتی سراغ مواد مخدر؟
    رفتم دیگه. به خاطر پول. پول بنایی کم بود.

    +اینجا که ساخت وساز خوبه. آیا موادمخدر؟
    خوب هم باشه دیگه یادم نیست آیا رفتم سراغ مواد.

    +از دستگیری وحشت نداشتی؟
    داشتم ولی دستگیر شدم دیگه.

    +پول مواد مخدر خیلی زیاد بود؟ با پول فروش موادمخدر چه کار می کردی؟
    آره ولی نمیدونم باهاش چه کار می کردم

    +معتاد بودی؟
    نه، ولی بعضی وقت ها تریاک مصرف می کردم

    +همسرت هم معتاد بود؟
    نه.

    + چند سالت بود؟
    یادم نیست.

    +چند فرزند داری؟
    دو دختر دوقلو به نام های مهسا و مهدیه و یک پسر به نام مهدی.

    + از اعدام چیزی به خاطر داری؟
    نه. هیچی یادم نمیاد

    +از قبل اعدام؟
    نه.

    + الان، 4 سال بعد از اعدام و بازگشت به زندگی، چه درخواستی داری؟
    هیچ خواسته ای ندارم. فقط می خوام آزاد بشم

    +میگن فقط عروسیت رو به خاطر داری؟
    بله.

    +همسرت میاد ملاقات؟
    نه

    +چه کار می کنی تو زندان؟
    هیچی

    + بیرون زندان؟
    میرم کاشی کاری. بنایی. کشاورزی

    + الان کاشی کاری بلدی؟ یادت نرفته؟
    نه یادم هست. بلدم

    +اینجا کلاسی آموزشگاهی کارگاهی نمیری؟
    نه. هیچی.

    +دوست داری فرزند هایت را ببینی؟
    دوست دارم

    +پسرت چند سالشه؟
    20 ساله. در این سال ها ندیدمش. نمیدونم چه کار می کنه

    +کسی ملاقاتت میاد؟
    هیچ کس

    +تو زندان با کی رفیق هستی؟
    با چند زندانی. با «جواد.ک» رفیقم. نمیدونم جرمش چیه.

    +ناهار چی خوردی؟
    یادم نیست.

    +اینجا کاراتو کی انجام میده؟
    نمیدونم.

    +خواب می بینی؟
    بله

    +چه خوابی؟
    نمیدونم. یادم نیست ولی خواب می بینم.

    +کاشی کاری رو از کجا یاد گرفتی؟
    از قبل یادم بود. از بابام یاد گرفتم.

    +پدر و مادرت، برادرات ملاقات میان؟
    نه

    +پدرومادرت زنده هستن؟
    نمیدانم. خبر ندارم. تماس نگرفتم باهاشون. یادم است با خانواده م آبعلی بودیم. بجنورد دستگیر شدم.

    +پرونده سرقتت رو یادت میاد؟
    نه

    +شاکی داری؟
    نمیدونم.

    +خب بالاخره باید یک فکری جهت اون پرونده کرد.
    یه کاری میکنم رضایت بده

    +چه کار می کنی؟
    التماسش می کنم

    +میگن راننده تاکسی و زنش رو بدجور زدی!
    یادم نمیاد

    +از اینجا بری بیرون میخوای چه کار کنی؟
    کاشی کاری

    +با پولش؟
    نمیدونم. هرچی مورد نیاز داشته باشم میخرم ولی نمیدونم چی. هرچی خانواده م بخوان برایشان می خرم.

    +دخترات چند سالشونه؟
    نمیدونم.

    +روز اجرای حکم اعدامت رو یادت هست؟
    هیچ چیزی یادم نمیاد. از بعدشم چیزی یادم نمیاد.

    +کودکی کجا بودی؟
    آبعلی. اونجا زندگی می کردیم شغل پدرهم بنایی بود. اونجا بنایی می کرد.

    +برادرانت چه کاره هستن؟
    کارگر هستن. یکیشون چاه کن است و بقیه رو اصلا یادم نمیاد

    +چه قدر از مواد درآمد داشتی؟
    هیچی. همشو خرج کردم.

    +چطوری وارد فروش موادمخدر شدی؟
    توسط یکی از دوستام به نام «نقطه» وارد فروش موادمخدر شدم

    +نقطه؟ اسم مستعار بود؟
    نه اسم اصلیش بود

    +وقتی تو سردخونه به هوش آمدی رو یادت هست؟
    نه هیچی یادم نمیاد

    +از زندان آزاد بشی کجا میری؟
    میرم روستای خودمون. غلامان.

    +خانوادت اونجا هستن؟
    نمیدونم.

    +مرخصی که میری چه کار می کنی؟
    نمیدونم.خیلی وقته نرفتم. اگه آزاد بشم میرم سراغ کاشی کاری

    +خاطره ای جهت گفتن داری؟
    هیچی.

    +تو زندان چه کار می کنی؟ بازی، ورزش؟
    نه هیچی. با دوستام می گیم و می خندیم.

    +چرا کنار بنایی، رفتی سراغ مواد؟
    مشکلی مالی داشتم، مستأجر بودم. 3 تا فرزند داشتم.

    +از چوبه دار چیزی به خاطر داری؟ سخت بود اعدام؟
    چیزی یادم نمیاد. ولی خیلی سخت بود.

    +خانواده ت بودن؟
    نه

    +چرا؟
    چون نمی خواستم اعدامم را ببینند.

    +شاید اونها دوست داشتند تو را جهت آخرین بار ببینند.
    که چی بشه هنگامی که قراره اعدام بشم؟

    +می دونستن میخوای اعدام بشی؟
    نه. خبر نداده بودم.

    +آخرین خواسته ات چی بود؟
    خواسته ای نداشتم. نمی خواستم اعدام بشم ولی می دونستم که اعدامم می کنن.

    +درخواست وقت دوباره نداشتی؟
    یادم نیست.

    +تقاضا کردی اعدامت نکنن و ببخشن؟
    گفتم ببخشید، نبخشیدن

    +الان خوشحالی که زنده ای؟
    بله.

    +فکر می کنی خدا خیلی دوستت داشته؟
    بله.

    +سیگار می کشی؟
    نه. حشیش می کشم اگه باشه.

    +تو زندان هم می کشی؟
    نه. تو زندان نیست

    +دوست داری بری خونه؟
    آره

    +الان پچه هاتو ببینی می شناسی؟
    بله

    +چقدر سواد داری؟
    دوم ابتدایی

    +بعدش رفتی سرکار؟
    بله.

    +چند ساله حبسی؟
    10 سال

    +الان تو چه سالی هستیم؟
    نمیدونم

    +پس از کجا میدونی 10 ساله زندانی؟
    بقیه میگن

    +از فوت می ترسی؟
    دیگه نه. فوت حق ماست.

    +الان که فرزند هات بزرگتر شدن و هزینه هاشون زیاد شده است اگر بری بنایی و مسئله مالی داشته باشی باز میری سراغ موادمخدر؟
    نه دیگه نمیرم؛ دیگه به هیچ عنوان نمیرم سراغ مواد.

    +می ترسی یا از مواد بدت میاد؟
    بدم میاد

    +چون از فوت می ترسی خلاف نمیکنی؟
    بله.

    سوالی داری؟
    نه. فقط میخوام بدونم کی آزاد می شم. دوست دارم عید فرزند هایم را ببینم.

    بچه هایت از دستت ناراحت هستن؟
    بله. چون اومدم زندان.

    همسر علیرضا فراری از مصاحبه!
    بعد از گفت وگو با علیرضا و دکتر صدقی، سراغ همسر علیرضا رفتیم تا راجع به مشکل هایی که در زندگی با علیرضا به خاص بعد از اعدام و زنده شدن مجدد او مجبور شده است گفت وگو کنیم ولی او علی رغم وعده متعددی که جهت مصاحبه داد، آخر از این کار خودداری کرد.

    همسر علیرضا در این دو روز به هیچ وجه حاضر به مصاحبه نشد؛ تلفنی موافقت می کرد ولی در محلی که خودش جهت مصاحبه اعلام کرده بود حاضر نمی شد؛ یک بار مخالفت مسئولان زندان را بهانه می کرد ولی مسئولان زندان می گفتند انجام مصاحبه را کاملا به اختیار خودش گذاشته ایم. بار دیگر درخواست طلاق از علیرضا جهت معاف شدن پسرش را بیان کرد که شاید این مصاحبه دردسری برایشان درست کند. شاید او هم از زندگی با علیرضا خسته شده است بود و می خواست با درخواست طلاق و معاف کردن پسرش از خدمت سربازی، آرامشی حداقلی به زندگی خود و دختران دوقلویش برگرداند.

    به هر حال علیرضا آن چیزی که می خواستیم و می خواست را به یاد نمی آورد؛ شاید آزادی او بتواند زبان او را باز کند!

    یکی از مددکاران زندان را که حالا در مجموعه ای دیگر مشغول است پیدا کردیم و راجع به علیرضا صحبت کردیم، حرف های او هم مؤید این بود که علیرضا شرایط خوبی ندارد و توانایی کنترل خود را ندارد، با کسی صحبت نمی کند و چیزی زیادی در حافظه اش باقی نمانده که روایت کند؛ حافظه علیرضا گویی در زبان دیگران هم ذخیره شده است هست؛ شب عروسی، ازدواج، دختران دوقلو، بنایی، بی پولی، زندان و دیگر هیچ.

    علیرضا ممقانی، زندانی 35 ساله‌ای که سال 89 به اتهام حمل و نگهداری حدود یک کیلوگرم شیشه دستگیر و 3 سال بعد صبح 25 مهر 92 در زندان بجنورد، به همراه یک محکوم دیگر

    واژه های کلیدی: اعدام | زندان | زندگی | زندانی | خانواده | خانواده | حکم اعدام | ماجرای واقعی

    تصویر ، ناگفته‌های تکان دهنده مردی که بعد از اعدام زنده شد!

    تصویر ، ناگفته‌های تکان دهنده مردی که بعد از اعدام زنده شد!


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار